برای سالها، روایت غالب از ایران در جهان، از دل تیترهای سیاسی آمده؛ خشک، دور و اغلب یکسویه. اما کافی است پای یک مسافر واقعی وسط باشد کسی که چمدان بسته، مترو سوار شده، در بازار گم شده و پای سفره یک خانواده ایرانی نشسته تا قصه عوض شود. آنچه اینفلوئنسرهای سفر و توریستها از ایران تعریف میکنند، بیشتر شبیه یک آلبوم خانوادگی است تا گزارش روابط بینالملل: لبخندهای بیدلیل، تعارفهای بیپایان، و دعوتهایی که غریبه را در چند ساعت به «میهمانِ خانه» تبدیل میکند.
اولین برداشت: به ایران خوش آمدید
الگوی تکرارشونده در روایتها این است: از لحظه ورود، یک «سلام» ساده یخ را میشکند. در متروی تهران، کسی با انگلیسی شکسته و رسا میگوید «Welcome to Iran». در اصفهان، مغازهدار شیرینی تعارف میکند «مهمان مایی». در یزد، فروشنده مغازه را میبندد تا گردشگر را تا هتل برساند و انعام را با لبخند رد میکند. این صحنهها نه تور برنامهریزیشدهاند، نه کمپین تبلیغاتی؛ مناسک روزمرهاند.
تعارف؛ آیین احترام که یادش میگیرند
تقریباً همه سفرنامهها به «تعارف» برمیگردند: همان رقصِ کلامیِ «بفرمایید،نه اختیار دارید،بفرمایید» که اول گیجکننده است، اما بعد به زبان مشترک تبدیل میشود. خیلیها مینویسند وقتی فهمیدیم باید یکیدو بار مؤدبانه رد کنیم و بعد بپذیریم، تازه عمق احترام و اهمیتدادن میزبان را فهمیدیم. برای آنها، تعارف «تعطیلی وقت» نیست؛ نظامی برای اطمینان از اینکه مهمان واقعاً خواسته میشود.
روایتهای میدانی؛ از پیکنیک شیراز تا خانه روستاییِ تبریز
- شیراز: بکپکر جوانی تعریف میکند چطور وسط باغ، خانوادهای از او دعوت کردند کنار سفرهشان بنشیند؛ چند ساعت بعد، با یک ظرف برنج زعفرانیِ خانگی و چند شماره تماس خداحافظی کرده.
- کاشان: سفرنامه یک زنِ تنها میگوید در بازار، جمعی از زنان محلی دورتادورش را گرفتند برای راهنمایی، تعارف شیرینی و همراهی تا درِ کاروانسرا.
- تبریز: دوچرخهسوار خارجی مینویسد کشاورزی کنار جاده دست تکان داد، او را شب به خانه برد، صبحانه داد و بدرقهاش کرد؛ بینام و نشان، بیمنت.
این جزئیات کوچک، همان چیزهاییاند که تصویر یک کشور را میسازند. توریستها معمولاً از بناها و مناظر مینویسند، اما در ایران، «آدمها» تیتر اصلیاند.
چرا ایران در ذهنشان میماند؟
دو واژه کلیدی است: فراوانی و عمق. فراوانی، یعنی این برخوردها روزی یکبار اتفاق نمیافتد؛ ممکن است در یک روز چند بار به چای، ناهار یا گپ کوتاه دعوت شوی. عمق، یعنی گفتگوها از «اهل کجایی؟» رد میشود و به قصه خانواده، تاریخ، موسیقی و رؤیاها میرسد؛ گاهی هم به عروسی و پیکنیک نوروزی.
اینفلوئنسرها؛ ویترینِ بیواسطه
چند نام پرتکرار در روایتهای بینالمللی از ایران دیده میشود—هرکدام با سبک خودشان، اما با یک هسته مشترک: مردم.
- اِوا زوبک با سفر انفرادی از شمال تا کویر، بارها از دعوتهای ناگهانی و مهربانیِ بیقید حرف زده است؛ همان صحنه آشنایی که ماهیگیر شمالی او را به خانهاش میبرد.
- زوجِ Goats On The Road، گزارشهای ریزدانه از سفرههای محلی و راهنماهایی که بیشتر شبیه دوستاند تا راهنما.
- لوک دامانت و کالین داثی با ویدئوهای پرانرژی و سینماتیک، از خانههای روستایی تا کبابهای کنار جاده را مستند کردهاند؛ مدام یک مضمون را تکرار: «به خانه ما بیا».
- الی اسناید و آرین شهیدی هم در روایتهایشان یک چیز را پررنگ کردهاند: دعوتهای بیپایان به چای، غذا و گشتوگذار؛ آنهم بدون چشمداشت.
قدرت این روایتها در «بیواسطهبودن»شان است؛ یک دوربین دستی، چند دقیقه تصویر خام و جملهای که بارها تکرار میشود: «باور نمیکنید چقدر مردم مهرباناند.»
امنیت اجتماعی؛ حس مراقبت جمعی
بخش زیادی از سفرنامهها، بهویژه از سوی زنانِ تنها، از یک «حس مراقبت اجتماعی» میگویند: اینکه در خیابان، بازار یا اتوبوس، آدمها بیدریغ کمک میکنند از ترجمهکردن و نشاندادن مسیر تا همراهی تا مقصد. این «نگاه جمعی به مهمان» چیزی است که بارها بهعنوان نقطه تمایز ایران تکرار میشود.
ایرانِ روزمره؛ جایی که مقصد، انسان است
اثر نهاییِ این روایتها چیست؟ بسیاری از مسافران مینویسند با تردید آمدیم و با دوستانی برگشتیم. آنها ایران را نه با تعداد موزهها، که با تعداد فنجانهای چایی که دستشان داده شده میسنجند. برای خیلیها، مهماننوازی ایرانی فقط «حُسنِ معاشرت» نیست؛ تجربهای انسانی که کلیشهها را وارونه میکند.
آینهای رو به ما
این داستانها در نهایت رو به ما ایرانیها هم برمیگردد. هر بار که یک توریست را به چای دعوت میکنیم، راه را با او میرویم یا میگوییم «مهمان مایی»، تصویر ایران را در ذهن یک نفر و به واسطه دوربینش، هزاران نفر بازسازی میکنیم. شاید میراث کاروانسراها و تعالیم کهن امروز در سادهترین شکلش زنده مانده باشد: یک فنجان چای، یک لبخند، و حوصلهای برای شنیدن. همینهاست که در سفرنامههایشان میماند و از ایران، تصویری انسانی میسازد؛ تصویری که از تیترها فراتر میرود.
منبع:Theirantimes.com